امروز از صبح خیلی خوابم میاد و برعکس هرروز کلی کار ریخته سرم تو شرکت و کلی آدم امروز تو شرکت هستند. امروز بعد از ظهر باید برم دکتر تا نتیجه این یک ماه دارو خوردن و تحت درمان بودن رو بررسی کنم. نگرانم که معتاد این قرض های افسردگی شده باشم. همیشه نگران این موضوع بودم و همیشه به همین دلیل از دکتر فراری بودم. اما نمیتونم نتیجه ی قرص ها رو انکار کنم. امیدوارم بتونم همین روند رو ادامه بدم. در حال حاضر بزرگترین انگیزه ام این که افسردگیم رو خوب کنم. دیروز از آموزشگاه هم بهم زنگ زدن و قرار شده برای ترم تابستون دوباره کلاس بگیرم. امیدوارم تا اون موقع بهتر هم شده باشم.