دیروز بعد از ظهر طبق نوبتی که گرفته بودم رفتم مطب دکتر برای بررسی نتیجه این یک ماه تحت درمان بودن. با صحبت هایی که با دکتر داشتیم روند درمانم خوبه و خودم هم فکر میکنم همون سی الی چهل درصدی که دکتر گفته رو بهش رسیدم و واقعا احساس بهتری دارم. باید مصرف همین داروها رو ادامه بدم و قرص جدیدی که دکتر داده رو هم طبق برنامه مصرف کنم. قرص جدیدی که داده برای تثبیت شرایط و خلق و خو هست. از دیشب مصرف  رو شروع کردم و دفعه بعدی که باید برم دکتر دو ماه آینده میشه. بعد از دکتر برگشتم خونه و یکی قسمت از سریال قورباغه رو که ندیده بودم رو دیدم و بعد هم طبق برنامه ای که برای خودم گذاشتم یه دوش خوب و سرحال کننده گرفتم. با حجت هماهنگ کردم تا برم پیشش مغازه طبق همین چند روز گذشته که کل بعد از ظهر رو با هم گذروندیم. حجت قرار بود امروز برای پوستش بره دکتر و به همین دلیل زودتر برگشتم خونه. تو مغازه که بودم برادرم زنگ زدم و میخواست بدونه که امشب میرم خونه پیشش یا نه. واقعیتش این که حوصله نداشتم این همه راه از اینور شهر پاشم برم اونور ولی بهش قول دادم که فردا یعنی امروز ظهر مستقیم از محل کارم برم خونه پدری دیدنش. مدیر بازرگانی شرکت هم دیشب باهام تماس گرفت و خبر داد که مشکل ضمانت نامه های گمرکی حل شده و میتونیم برای گرفتن ضمانت نامه اقدام کنیم. قرار شد فردا یعنی امروز صبح پیگیری این کار رو انجام بدم ولی هنوز که دارم این مطلب رو مینویسم موفق نشدم کاری از پیش ببرم چون حساب شرکت تو بانک مربوطه مشکلاتی داره که اول باید اون موارد حل بشند. امروز صبح تولد یکی از بچه های مالی شرکت هم بود که طبق معمول همیشه که برای همه بچه ها تولد گرفته میشه برای ایشون هم تولدی گرفتیم و هدیه ای از سمت شرکت بهشون دادیم. اگر بخوام منصفانه درباره کیکی که براش گرفته بودن نظر بدم باید گیر بدم به کارپردازمون که تو خرید کیک و گل همیشه کهنه ترین کیک ها و زشت ترین گل ها رو انتخاب مکنه :)) . این مراسم هم با یه سری فرمالیته مثل عکس دسته جمعی بچه های شرکت تموم شد. در حال حاضر منتظر نشستم تا از سمت بانک بابت رفع مشکلاتی که پیگیرش بودیم بهمون خبری بدن.